سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را شناختم ، از سست شدن عزیمتها ، و گشوده شدن بسته‏ها . [نهج البلاغه]
دخترک
 
ان روزگاران

یادش بخیر ان روزگاران

ان روزهای اتش ودود

ان روزگارانی که هر کس

یک حلقه از زنجیر ما بود

ان روزهای ترس ظالم

از برق های چشم مظلوم

ان روز های بت شکستن

با تیشه های خشم مظلوم

ان روزگارانی که هر کس

می گفت اوج انقلاب است

رد گلوله بوی باروت

رد گل و بوی گلاب است

هر روز شعری وشعاری

بر روی لب یا روی دیوار

از راستیها نقش می بست

خط کج ما روی دیوار

در کوچه ها مان تا دم صبح

هر شب بساط تازه ای بود

در چهره های اهل کوچه

هر شب نشاط تازه ای بود

گاهی کسی در پیچ کوچه

از رفتن خود باز می ماند

مانند پیچک پیکر او

در پیچ و تاب و راز می ماند

انگار نا رنجک گلی  بود

در مشت های بسته ی ما

بوی گل و نارنج می داد

انگشت های خسته ی ما

یادش بخیر ان روزگاران

ان روز های پر زغوغا

ان روزگارانی که رفتند

اما نرفتند از دل ما


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 85/11/21:: 5:17 عصر     |     () نظر